گوگول

ویژه نامه ولنتاین

امروز روز عشاقه می خوام بهت بگم: هر روز که میگذره عاشق تر میشم عاشقا زودتر دلگیر میشن دل نازک تر میشن وقتی نمی بینمت پرغم تر میشم بغض میشم چشمام تر میشن دل ابریم هواتو میکنه عزیزم یک گل سرخ برای خودت از طرف من بگیر و بیا تا توی هوای بارونی دلم دوتایی یه چرخی بزنیم ...
25 بهمن 1389

آخرین دکتر رفتن مامان برای کوچولوی قشنگش

سلام غنچه ی کوچولوی من امروز ساعت ۶ وقت دکتر دارم تا تاریخ اومدنت رو با دکتر هماهنگ کنم  و نامه ی بیمارستانو بگیرم و لحظه شماری کنم تا صورت مثل ماهت رو ببینم خیلی دوست دارم زودتر بغلت کنم خیلی  با اینکه کمی هم از زایمان میترسم  ولی ترس که در برابر نعمت زیبایی مثل تو کاری نمیتونه بکنه راستی امروز با داداشی میرم دکتر داداشی هم خیلی دوستت داره و خوشحال شد که با من میاد دکتر تا صدای قلب قشنگت رو بشنوه به قول داداشی صدای قلب نازنینت مثل قطار تند و سریع من و بابایی هردوتاتونو خیلی دوست داریم و از خدا میخواهیم هردورو سالم و سلامت برامون حفظ کنه انشااله   ...
24 بهمن 1389

تشکر از دوستان

سلام به همه ی دوستان از همه برای این همه لطف و مهربانی سپاسگزارم که وقت گذاشتید و به وبلاگ نی نی سر زدید و مارو با آرزوهای قشنگتون خوشحال کردید بازهم ازتون ممنونم ...
23 بهمن 1389

دل نوشته هاي ماماني

زيباي من ،شمردن بلدم از خیلی سال پیش.....اما این روزها گم می کنم لحظه ها و ساعتها را.......تقویم کوچک روی میز را صد بار بیشتر از قبل ورق می زنم...مدام می نشینم و می شمارم روزهای با تو بودن را....هفته ها حالا برایم معنای دیگری دارد هم برای من و هم برای آنهایی که بعد از احوالپرسی می پرسند الان هفته چندی؟؟؟ و این یعنی چند هفته مانده تا به تو رسیدن. مدتهاست که دیگر  یک نفر نیستم.شده ام دو نفر، دو تا قلب که به فاصله کمی می تپند و تجربه می کنن روزهای با هم بودن را... فرشته نازم بالاخره قشنگترین صدای زندگی به گوشم رسید. صدای تپش قلبت که وجودم را غرق شادی کرد و اشکهایم را سرازیر ...حس قشنگ مادری را درونم  به پا کردی و مرا شیفته خ...
23 بهمن 1389

اصلاح ساختار وبلاگ

با توجه به اینکه این وبلاگ چند نویسنده داره و تو حالت فعلی مدیریتش راحت نیست دارم کاربرها رو جدا میکنم تا هم معلوم بشه که نویسنده هر کدوم کیه و ضمنا مطالب جدید دیگه دنباله مطلب قبلی اضافه نشه تا تاریخ ها و آپدیت شدنها با مشکل روبرو نشه {میگم پیرو صحبت های میثم (اینیاس) فعلاً که اصلاح شدم دارم برای خانواده وقت میذارم!} تازه فکر کنم علاوه بر همکارا، خانواده بابا و مامان مثل عموها و خاله ها و عمه ها و دختر عمه ها و مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها و .... هم در جهت پر رونق شدن وبلاگ اکانت لازم داشته باشن!  
22 بهمن 1389

ترجمه نوشته های ارسالی داداشی عسل

با توجه به اینکه داداشی هشت ساله عسل هم مطلب ارسال میکنه و با توجه به اینکه تو املا و انشا خیلی قویه من یه بار بعدش میام ترجمه و تفسیرش رو میزارم تا بقیه راحت تر بفهمن! ترجمه جمعه برفی: متن اصلی: {جات  خالی امروز  رفتیم لواشک  با ماشین زنجیر چرخ نداشتیم لیز میخوردیم کاجو میرخت} امروز رفتیم لواسون (لواسان)  با ماشین رفته بودیم و زنجیر چرخ نداشتیم. تگرگ ریز مثل کائوچو میومد و سریع همه جا رو میپوشوند. ماشین خود به خود تو جاده لیز میخورد و نمی شد کنترلش کرد. حتی موقعی که ماشیت کاملاً ایستاده بود یواش یواش به کنار لیز میخورد. یه ماشین پرشیا سفید هم به خاطر همین موضوع به یه تندر 90 مشکی که سر یه پیچ قبلاً با یه ...
22 بهمن 1389

دل نوشته های داداشی

  سلام خواهر جون خوبی منم امیر محمد داداش بزرگت که الآن کلاس دوم دبستان هستم. عسل اگر یه روز خرس دنبالت کرد تا بخوردت به من ربطی نداره. مگه من چه گناهی کردم که داداش بزرگت شدم و همش باید مواظبت باشم؟   ولیک - خداییش خوش تیپی رو حال میکنی - تازه تو این عکس پنج ماهم بوده فعلا برم یک کم دیکته بنویسم تا بعد ----------------------------------------------- خواهر جون - دوباره سلام حرف بابایی راگوش نده چون برای بیدارکردنش باید ۵۰۰  تا ساعت بزاری آخرش هم من  ساعت ۷ میرم و بابا ساعت ۱۱ میره دیگه خوددانی ...
17 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گوگول می باشد