گوگول

تبریک سال نو

سلام گل دختر مامان سال ۹۰ بهت از ته قلبم تبریک میگم این اولین سالیه که تو قند عسلو کنارمون داریم امیدوارم سالیان سال خوب و خوش و سلامت در ناز و نعمت زیر سایه مولا علی زندگی کنی عزیزم چند روز که میخواستم این تبریکو برات بنویسم اما تو فینگیلی مگه اجازه میدی قربونت برم باز هم سال جدیدو از طرف خودم و بابایی و داداشی بهت تبریک میگم امسال سال تحویل ساعت ۲:۵۰ صبح بودو داداشی نتونست بیدار بمونه و هر کاری هم کردیم موقع سال تحویل بیدار نشدو بابایی که هر سال با داداشی قدم به خونه میذاشت امسال با عسل خانم قدم به خونه گذاشت قربون قدمهای کوچولوت برم میدونم که امسال هم مثل سالهای قبل یک سال خوب خوب خوب خواهیم داشت آمین دختر از جان عزیزترم میخ...
7 فروردين 1390

اولین هااز نی نی

سلام و سلام وسلام امروز بالاخره تونستم خودمو به وبلاگ عسل خانم برسونم وای از این عسل خانم این موجود دوست داشتنی و قشنگ که تقریبا فرصتی رو برام باقی نگذاشته ولی همش خیلی شیرینه این کوچولو با اینکه هنوز یک ماهش نشده دوست داره همش بیدار باشه و شیطونی کنه ویکی هم دایم با خانم حرف بزنه گاهی من کم میارم و داداشی عسل این کار و انجام میده باهمه ی این حرفها این دوتا دسته گل خیلی دوست داشتنی هستند خدایا این نعمتهای قشنگت رو برامون حفظ کن و کمک کن تا من و بابایی بتونیم از شکرگزاری این نعمتها سربلند بیرون بیاییم و بهترینها رو براشون فراهم کنیم آمین ...
7 فروردين 1390

به دنیا خوش اومدی نازنین کوچولو

روز چهارشنبه ۲۷ بهمن از صبح احساس کردم نی نی کم تکون میخوره اما چون شب قبل با آهنگهایی که باباعلی گذاشته بود و نی نی خیلی تو دل مامان وووووووووووول زده بود و خیلی رقصیده بود فکر کردم شاید خسته شده و خوابیده صبح یک کمی خرید کردم و بعد با امیر موسیقی تمرین کردم و ساعت ۲ هم ناهار رفتیم خونه ی مامانی بعد از غذا کمی به پهلو خوابیدم تا تکون بخوری اما نشد خرما و آب قند خوردم اما نشد ساعت ۶ امیرو بردم کلاس موسیقی و به بابایی گفتم که بریم سونوبیوفیزیکال تا از سلامتی عسل خانم اطمینان پیدا کنیم بابا از شرکت بعد از ۴-۵ تلفن من اومد و رفتیم اطهری سونو حدود ۱ساعت اونجا نشستیم تا دکتر اومد و سونو کرد و نمره ی ۶ از ۸ را گزارش کرد با ضربانی که و...
29 بهمن 1389

تعیین تاریخ به دنیا آمدن نی نی

سلام دخمل تپلی مامانی دیروز که رفتم دکتر با خانم دکتر روی تاریخ ۴ اسفند به توافق رسیدیم اما چون اون روز عروسی برادر خانم دکتره قرار شد که صبح ساعت ۶ بیمارستان باشم که زودتر جراحی انجام بشه و دکتر هم به کارش برسه البته اگه دختر کوچولوی من عجله نداشته باشه و نخواسته باشه زودتر بیاد در هر صورت شما خانم کوچولو صاحب اختیاریدو هر موقع اراده کردی بیایی من و بابایی و داداشی از شما استقبال میکنیم خانم دکتر گفت که خیلی مراقبت باشم و اگه تکونات کم شد یا انقباضات شدید شد باید سریع برای زایمان آماده بشیم راستی اینم گفت که وزنت خیلی خوبه شاید م به همین دلیل که نفس مامان به سختی میاد و میره   مامان خیلی دوستت داره داداشی روهم...
27 بهمن 1389

احساسات مامان

سلام نازنینم مامانی دلش حسابی هواتو کرده الانم تو دل مامانی داری ووووووووول می خوری دستم رو گذاشتم تا پاها و دستهای کوچولوت رو بیشتر احساس کنم امروز هم بیشتر از همیشه منتظرت هستم امروز هم عطرت بیشتر از هر وقت دیگه ای تو مشامم پیچیده امروز هم عاشقانه به یاد لمس گونه هایت می نشینم و از خدای بزرگ و مهربان سلامتیت رو در خواست می کنم دوستت دارم موجود دوست داشتنی ...
26 بهمن 1389

ویژه نامه ولنتاین

امروز روز عشاقه می خوام بهت بگم: هر روز که میگذره عاشق تر میشم عاشقا زودتر دلگیر میشن دل نازک تر میشن وقتی نمی بینمت پرغم تر میشم بغض میشم چشمام تر میشن دل ابریم هواتو میکنه عزیزم یک گل سرخ برای خودت از طرف من بگیر و بیا تا توی هوای بارونی دلم دوتایی یه چرخی بزنیم ...
25 بهمن 1389

آخرین دکتر رفتن مامان برای کوچولوی قشنگش

سلام غنچه ی کوچولوی من امروز ساعت ۶ وقت دکتر دارم تا تاریخ اومدنت رو با دکتر هماهنگ کنم  و نامه ی بیمارستانو بگیرم و لحظه شماری کنم تا صورت مثل ماهت رو ببینم خیلی دوست دارم زودتر بغلت کنم خیلی  با اینکه کمی هم از زایمان میترسم  ولی ترس که در برابر نعمت زیبایی مثل تو کاری نمیتونه بکنه راستی امروز با داداشی میرم دکتر داداشی هم خیلی دوستت داره و خوشحال شد که با من میاد دکتر تا صدای قلب قشنگت رو بشنوه به قول داداشی صدای قلب نازنینت مثل قطار تند و سریع من و بابایی هردوتاتونو خیلی دوست داریم و از خدا میخواهیم هردورو سالم و سلامت برامون حفظ کنه انشااله   ...
24 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گوگول می باشد